نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم / در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم

دکلمه دکتر سروش
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به‌ عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش‌ جهان مشو راضی
که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که چو مرغان به‌ سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره‌ زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بی‌جهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
ایمیل محفوظ می ماند.